خاطرات دخترک من

دفتر خاطرات و مخاطرات نفیسه نوروزی

خاطرات دخترک من

دفتر خاطرات و مخاطرات نفیسه نوروزی

درباره بلاگ
خاطرات دخترک من

نفیسه نوروزی هستم و هفت سالمه، این بلاگ را پدرم در بیست و دوم بهمن ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه برایم ساخت تا من خاطرات و دیگر حرف هایم را در اینجا بنویسم.

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۱۸

بارید به هر جا گل

در کشور ما, ایران تاریکی و ظلمت بود از ظلم ستمشاهی خا موشی و وحشت بود ما منتظران, خسته از ظلم و ستم و بودیم از آن همه تاریکی در غصه و غم بودیم چون نور به قلب شب آن روح خدا آمد خورشید وطن, آن روز آمد که به شب, تابد از تابش روی او دیو از وطن ما رفت آمد گل و آمد نور تارکی شبها رفت آمد به وطن, خورشید تاریکی و ظلمت رفت بارید به هر جاگل خاموشی و وحشت رفت ... شاعر: حسین عبدی
نفیسه نوروزی
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۱۷

با هم بخندیم

بارانیک روز بارانی, دختری به مادرش گفت: مادر می خواهم گل ها را آب بدهم. مادر گفت: دخترم مگر نمی بینی باران می آید!! دختر جواب داد: عیبی ندارد. برای خودم چتر می برم!!
نفیسه نوروزی
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۱۳

خادم مسجد

باز جارو زد چمن را برگها را برد با خود سرو گفت: الله اکبر باز هم وقت اذان شد مسجد سر سبز پر بود از درختان مسلمان شاخه خم کردند با هم در نماز خود درختان می کشد زحمت شب و روز خادم مسجد که باد است روز و شب سرگرم کار است کار او خیلی زیاد است
نفیسه نوروزی
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۰۹

سلام به همکلاسی ها

سلام من نفیسه نوروزی هستم و هفت سالمه این بلاگ رو بابام برای من ایجاد کرده تا از حالا با نویسندگی آشنا بشوم. کلاس قرآن می رم و ترم اول رو تمام کردم می خوام حافظ کل قرآن بشوم . دیروز موسسه ی قرآن ما که اسمش مدینة الرسول است همایش برگزار کرد و همه ی حفاظ و قاریان این موسسه در سالن جهاد کشاورزی جمع بودند و همه جایزه گرفتند. شما هم در یک کلاس آموزش قرآن ثبت نام کنید خیلی خوبه. من قرآن را خیلی دوست دارم.
نفیسه نوروزی