خاطرات دخترک من

دفتر خاطرات و مخاطرات نفیسه نوروزی

خاطرات دخترک من

دفتر خاطرات و مخاطرات نفیسه نوروزی

درباره بلاگ
خاطرات دخترک من

نفیسه نوروزی هستم و هفت سالمه، این بلاگ را پدرم در بیست و دوم بهمن ماه هزار و سیصد و هشتاد و نه برایم ساخت تا من خاطرات و دیگر حرف هایم را در اینجا بنویسم.

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
۱۸ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۵:۵۳

قاصدک

وهوم هام هوم
نفیسه نوروزی
۱۵ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۹:۴۷

ماجرای دندان لق من

به نام خدا چند روز بود که دندان من لق شده بود من می ترسیدم دندان را بکنم به دیگران هم اجازه نمی دادم که بکند تا اینکه دندان زیری درآمد؛ اون روز پدربزگ من هم خانه ی ما بود به من گفت دندان که لق شد باید کند، چون حالا هفت سالت شده و کلاس اول هستی. خلاصه دندانم را کندم و همراهم داشتم تا اینکه گم شد من گریه می کردم و می گفتم که من دندانم را می خواهم به بابام می گفتم که : بابا دندانم را ندیدی از اینکه دندانم را گم کرده بودم ناراحت بودم. حالا که این خاطره را می نویسم یک هفته از آن می گذرد و دندان من هم درآمده و من توی آینه نگاه می کنم یه ریزه معلومه.      یادگاری هم بنویسید
نفیسه نوروزی
۰۲ فروردين ۹۰ ، ۱۴:۴۱

خدای مهربان

رفتم کنار دریا              گفتم بگو خدا کیست دریا به گوش من گفت         مثل خدا کسی نیست   او آفریدگار                     کوه و درخت و دریاست دانا و پاک و زیبا             بخشنده و تواناست   بابای بچه ها نیست           اما برای آنها هم آفریده مادر                هم آفریده بابا
نفیسه نوروزی
۲۷ اسفند ۸۹ ، ۱۲:۱۵

لطیفه

آقایی به مغازه ی شیرینی فروشی رفت یک کیلو شیرینی خورد، پولش را نداد و گفت: "عیدتان مبارک!... شما هم تشریف بیاورید."
نفیسه نوروزی
۲۷ اسفند ۸۹ ، ۱۱:۴۵

ساز بود

رفتم بالا، ساز بود صدای آوازبود دیدم آقا قناری با شعرهای بهاری رفته به خواستگاری عروس کی بود؟ یه بلبل! قشنگ تر از دسته گل اومدم پایین، شادی بود به به، چه دامادی بود! عروس دلش شاد شد پر زد و آزاد شد شعر: ناصر کشاورز
نفیسه نوروزی
۱۳ اسفند ۸۹ ، ۱۷:۵۴

دسته گل

این د ست های منه بابام برام این دسته گل ساده و قشنگ رو درست کرد بعدش هم این عکس زیبا رو ازم گرفت
نفیسه نوروزی
۱۳ اسفند ۸۹ ، ۱۷:۴۴

عید نوروز سال قبل

سال قبل عید نوروز رفتیم روستای پررود و با مهسا دختر عمه و بهاره دختر عمه رفتیم باغ این عکسو بابام گرفت؛ بابام خیلی از من عکس می گیره.
نفیسه نوروزی
۱۳ اسفند ۸۹ ، ۱۶:۵۳

جک

اولی: چه طور می شود دندان مورچه را شمرد؟ دومی: اول مورچه را قلقلک می دهیم؛ وقتی خنده اش گرفت دندان هایش را می شماریم.
نفیسه نوروزی
سلام سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران را به همه تبریک می گویم.همه ی مطالب را بابام از وبلاگ قبلی به اینجا انتقال داد به همین خاطر تاریخ ارسالشون یکی هست.
نفیسه نوروزی
۲۲ بهمن ۸۹ ، ۱۸:۲۱

روز خوب پیروزی

مثل غنچه بود آن روز               غنچه ای که روئیده در هوای بهمن ماه                    بر درخت خشکیده مثل آب بود آن روز                 آب چشمه ای شیرین چشمه ای که می بیند               مرد تشنه ای غمگین گرچه در زمستان بود              چون بهار بود آن روز سرزمین ما ایران                   لاله زار بود آن روز روز خنده ی ما بود                 روز گریه ی دشمن روز خوب پیروزی                 بیست و دوم بهمن مصطفی رحماندوست
نفیسه نوروزی